بررسی جایگاه علمی و تلاش های فرهنگی امام باقر (علیه السلام)

 
نگاهى به اوضاع فرهنگى - اجتماعى جامعه‏
امام باقر (علیه السلام) در دوره‏اى امامت خویش را آغاز کرد که جامعه اسلامى در وضع فرهنگى نابه‏سامانى به سر مى‏برد و عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالش‏هاى عمیق عقیدتى و درگیرى‏هاى مختلف فقهى میان فرق اسلامى شده بود. فروکش کردن تنش‏هاى سیاسى پس از واقعه عاشوراى سال ۶۱ هجرى، همچنین شکست برخى احزاب سیاسى مانند «عبداللَّه بن زبیر» سبب یکپارچگى حاکمیت بنى امیه شده بود و ناگزیر، بسیارى از دانشمندان از صحنه سیاسى دور شده بودند و حرکت گسترده‏اى در زمینه‏هاى مختلف علمى با بحث و بررسى درباره مسایل گوناگون آغاز شده بود.

این رویکرد گسترده به مسایل فقهى و بحث تبادل نظرهاى علمى در این برهه و پیدایش مکتب‏ها و سبک‏هاى مختلف علمى پس از مدت‏ها رکود، رونق فراوانى به بازار علم بخشید و به واقع نقش درخشان امام در این دوره در روشن سازى افکار عمومى دانشمندان اسلامى و به ویژه خردورزان شیعه بسیار داراى اهمیت و برترى است. با ظهور امام باقر(علیه السلام)، گام مهم و به سزایى در راستاى تبیین آراء شیعه برداشته شد و جنبش تحسین برانگیزى در میان دانشمندان شیعى پدید آمد.

از سوى دیگر، خطر افکار آلوده یهود و سیطره نظریات فرقه مرجئه، جبریه، قدریه، غلات و... حیات فکرى شیعه را با خطر رو به ‏رو کرده بود که به راستى مرجعیت علمى شایسته‏اى چون امام باقر(علیه السلام)، تفکرات خطرناک این فرقه‏ ها را تا حد قابل توجهى منزوى ساخت که آراء و نظرات آنها و نیز موضع‏گیرى امام در برابر هر یک، به گونه ‏اى گسترده ‏تر بررسى خواهد شد.
 

ترسیمى از چهره علمى امام‏

امام به سان خورشیدى گیتى فروز، بر سپهر دانش پرتو افکن بود و در بیان برترى و بزرگى این جایگاه، همین بس که بیشترین حدیث در بین جوامع حدیثى شیعه، از آن امام همام و فرزند برومند و خردمندش امام صادق(علیه السلام) است و این خود بزرگ‏ترین گواه در برجستگى شخصیت علمى ایشان به شمار مى ‏رود.

بسیارى از دانشمندان بزرگ اسلامى درباره جایگاه علمى امام، جمله‏ هاى بسیار زیبایى بر زبان رانده و یا نگاشته ‏اند که همچنان تاریخ، آن را در خاطر خود نگاهدارى مى‏ کند. دانشمندان بسیارى چون «ابن مبارک»، «زهرى»، «اوزاعى»، «مالک»، «شافعى»، «زیاد بن منذر نهدى» و... درباره برجستگى علمى او سخن رانده‏اند.(۱)

دامنه گسترده روایات امام در زمینه‏ هاى گوناگون علمى، اندیشوران اهل سنت و محدثین آنان را بر آن داشت تا از ایشان روایت کنند و سخنان وى را درج و نقل نمایند که از جمله آنها «ابوحنیفه» را مى‏توان نام برد.
 

پایه ‏گذارى نهضت بزرگ و پویاى علمى‏

امام باقر(علیه السلام) در دوران امامت خویش، با وجود شرایط نامساعدى که بر عرصه فرهنگ اسلامى سایه افکنده بود، با تلاشى جدّى و گسترده نهضتى بزرگ را در زمینه علم و پیشرفت‏هاى آن طراحى کرد. تا جایى که این جنبش دامنه‏دار به بنیان گذارى و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامى انجامید که پویایى و عظمت آن در دوران امام صادق(علیه السلام)، به اوج خود رسید.

امام با برقرارى حوزه درس، با کج‏اندیشى‏ها، زدودن چالش‏هاى علمى، تحکیم مبانى معارف و اصول ناب اسلامى با تکیه بر آیات رهنمون‏گر قرآن مبارزه کرد و تمام ابواب فقهى و اعتقادى را از دیدگاه قرآن بررسى کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمى کمر بست؛ به گونه‏اى که دانشمندى چون «جابر بن یزید جعفى» هر گاه مى‏خواست سخنى در باب علم به میان آورد - با آن توشه‏اى که از دانش داشت - مى‏گفت: «جانشین خدا و میراث‏دار دانش پیامبران محمد بن على(علیه السلام) برایم این‏گونه گفت»(۲) و به دلیل ناچیز دیدن موقعیت علمى خود در برابر جایگاه امام، از خود نظرى به میان نمى ‏آورد.

«ابو اسحاق سبیعى» از دیگر فرهیختگان این دوره، آن قدر نظرات علمى امام را درست مى‏پندارد که وقتى از او در مورد مسئله‏اى مى‏پرسند، پاسخ را از زبان امام مى‏گوید و مى‏افزاید: «او دانشمندى است که هرگز کسى به سان او [ در علم ] ندیده‏ام».(۳)

«ابو زُرعة» نیز در این باره اقرار مى ‏کند: «او بزرگ‏ترینِ دانشمندان است».(۴)
 

تحکیم بنیادهاى تفکر شیعى‏

در آن روزگار، بسیارى از شیعیان به مراتب عالى تشیع دست نیافته بودند و دسته‏اى از آنان در کنار استفاده از احادیث اهل سنت، علاقه زیادى به فراگیرى و بهره‏مندى از دانش امام نیز نشان مى‏دادند. آن گونه که از کتاب‏هاى رجالى فهمیده مى‏شود، نام بسیارى از اشخاصى که رابطه تنگاتنگى با امام داشته‏اند، جزو اصحاب او نیست. همین موضوع مى‏توانست تا اندازه‏اى اندیشه شیعه را سست کند؛ چه بسا امکان اختلاط آموزه‏هاى دیگرى با آن قسمت از معارفى که آنان از امام مى‏آموختند وجود داشت. امام باقر(علیه السلام) نیز مانند دیگر امامان شیعه، براى تحکیم پایه‏هاى اندیشه شیعه بسیار کوشید و امامت شیعه را به خوبى براى همگان معرفى کرد.

او مى‏ فرمود: «فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درهاى دانش خداوندى و راه رسیدن به خشنودى او هستند. آنان دعوت کنندگان مردم به سوى بهشت و راهنمایان به سوى آنند».(۵)

امام با تکیه بر قرآن، رهبرى شیعه و تقویت مبانى پیروى از آن را معرفى مى‏کرد و مى‏کوشید تا امامت را نیز مانند نبوت، امرى الهى و مبتنى بر قرآن تبیین کند. بازتاب دیدگاه امام در مورد رهبرى شیعه بر احادیث نبوى که بر شباهت و قرابت میان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) تأکید مى‏ کرده در بحث‏هاى کلامى ایشان انعکاس فراوانى دارد.

او با بیان اینکه امام، داراى صفاتى ذاتى - مانند عصمت و علم - است، در نظر داشت رویکرد جدّى‏ترى به موضوع امامت داشته باشد. دیدگاه‏هاى ایشان درباره این موضوع، تأثیر ویژه‏اى بر مردم گذاشت و بسیارى از تهدیدها و خطرات را از تفکر شیعى دور کرد و سبب شد با وجود عقاید گوناگونى که در آن زمان درباره مرجعیت وجود داشت، تعداد گرایندگان به این مکتب رو به فزونى گذارد.

در احادیث شیعى نیز توجه گسترده‏اى به این موضوع در سخنان امام باقر(علیه السلام) شده است.(۶)
 

پرورش فرهیختگان و دانشوران بسیار

امام باقر(علیه السلام)، دانشمندان برجسته‏اى را در رشته‏هاى گوناگون معارف چون فقه، حدیث، تفسیر و دیگر شاخه‏هاى علوم اسلامى تربیت کرد که هر یک وزنه‏اى در دانش به شمار مى‏رفتند. امام با درایت و هوشیارى تمام توانست شکافى را که در گذر سال‏هاى متمادى بین قرآن و عترت در باورهاى دینى بخش عظیمى از مردم پدید آمده بود، از میان بردارد. پیش از دوران امامت امام باقر(علیه السلام)، خفقان سیاسى به اندازه‏اى بود که در برخى از ادوار انتقال آموزه‏هاى ناب اسلامى فقط از طریق دعا و نیایش و یا در قالب آموزش‏هاى دینى به چند پیشکار و خدمتگزار که با امام حشر و نشر داشتند، صورت مى‏ گرفت.

در این میان، عصر امام باقر(علیه السلام) به دلیل وجود شرایط سیاسى خاص اوضاع حاکم، تا اندازه‏اى به امام اجازه برقرارى مجامع علمى داد تا ایشان بتواند استعدادهاى نهفته‏اى را که در جامعه اسلامى وجود داشت تربیت کند؛ با این همه، نباید تصور کرد که امام هیچ‏گونه محدودیتى در این راستا نداشته؛ بلکه با رعایت تقیه و پنهان‏کارى و عدم برانگیختن حساسیّت دستگاه، این معنا را عملى کرده و با وجود تنگناهاى خاص سیاسى و فرهنگى توانست افراد زیادى - بالغ بر ۴۶۲ نفر - را با آموزش‏ها و تعالیم ناب خویش پرورش دهد که نام یکایک آنها در دست است.(۷) برجسته‏ترین آنها عبارت بودند از:
 
۱. زرارة بن اعین‏
او از بزرگ‏ترین راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام و از ثقات آنهاست که بسیار مورد اطمینان اهل بیت علیهم السلام بوده و بارها از زبان آنان ستایش شده است. او پس از امام باقر(علیه السلام)، محضر فرزندان آن امام همام را نیز درک کرد و در زمان امامت آنان نیز از بهترین‏ها به شمار مى ‏آمد.

حتى نقل است که امام صادق(علیه السلام) روزى به او فرمود: «اى زراره، نامت در ردیف نام‏هاى بهشتیان است».(۸) و نیز مى‏فرمود: «خداى رحمت کناد زراة بن اعین را که اگر او و تلاش‏هاى او نبود، احادیث و سخنان پدرم از بین مى‏ رفت».(۹) و نیز: «گروهى هستند که ایمان را به زینهار گرفته و برگردن مى‏افکنند (از آن پاسدارى مى‏کنند) که در روز قیامت آنان را پاسداران [ایمان‏] نامند. بدانید که زرارة بن اعین از آن گروه است».(۱۰)

و احادیث بسیار دیگرى که در ثنا و ستایش ایمان زراره از امامان وارد شده است.
 
۲. محمد بن مسلم ثقفى‏
او از بزرگان و راویان احادیث ائمه علیهم السلام بود و احادیث بسیارى از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده است که در کتاب‏هاى معتبر حدیثى یافت مى‏شود.(۱۱) در مورد او نیز ستایش‏هاى گوناگونى از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) وجود دارد.

«عبداللَّه بن ابى یعفور» مى ‏گوید: «نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم و گفتم: ما نمى‏ توانیم هر ساعت شما را ملاقات نماییم و امکان دسترسى به شما [ براى پاسخ به پرسش‏هایى که داریم ] برایمان وجود ندارد و گاه برخى از من پرسش‏هایى مى‏کنند که پاسخ همه آنها را نمى‏دانم [ تکلیف ما چیست؟] امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفى نمى‏روید؟ همانا او [ احادیث ] بسیارى از پدرم شنیده و نزد او فردى قابل اطمینان و احترام بوده است».(۱۲)

امام باقر(علیه السلام) درباره‏اش مى‏فرمود: «در شیعیان ما کسى فقیه ‏تر از محمد بن مسلم نیست».(۱۳)

او مدت چهار سال در مدینه سکنا گزید و همه روزه در محضر نورانى امام باقر(علیه السلام) حاضر مى‏شد و پاسخ پرسش‏هاى خویش را مى‏شنید و درس مى‏آموخت.(۱۴) وى در مدت عمر خویش، سى هزار حدیث از امام باقر(علیه السلام) و شانزده هزار حدیث از امام صادق(علیه السلام) شنید و آنها را روایت کرد(۱۵) که قسمتى از آنها به دست ما رسیده است. هم چنین او در بین مردم به عبادت بسیار، مشهور بود و از پرستش‏گران راستین زمان خود به شمار مى‏ آمد.(۱۶) او به سال ۱۵۰ هجرى قمرى در کوفه بدرود حیات گفت.(۱۷)
 
۳. ابوبصیر؛ لیث بن البَختَرىّ مرادى‏
او نیز از نزدیکان و شاگردان امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) بود و سخنان بسیارى را نیز از آن دو بزرگوار نقل کرد. او کتابى نگاشت که بسیارى از دانشمندان آن را تأیید و از آن روایت کردند.(۱۸) «شعیب عقرقونى» مى‏گوید:

«از امام صادق(ع) پرسیدم: اگر احتیاج به پرسش در مورد مسئله‏اى پیدا کردیم از چه کسى سؤال کنیم؟ امام پاسخ فرمود: از ابابصیر».(۱۹)
 
۴. بُرید بن معاویه عجلى‏
او از بزرگان روزگار خویش و فقیهى ماهر بود و نزد امام باقر(ع) جایگاهى ویژه داشت و نیز داراى کتابى بود که برخى از دانشمندان بعد از او، از آن روایت کرده‏اند.(۲۰)

«ابو عُبیدة حِذاء» مى‏گوید: «از امام صادق شنیدم که فرمود: زراره، ابو بصیر، محمد بن مسلم و بُرید از کسانى هستند که خداى بزرگ در مورد آنان مى‏ فرماید: (وَالسّابِقونَ السابِقونَ اُولئِکَ المُقَربُونَ)(۲۱) (واقعه: ۱۰و۱۱)».

امام صادق(علیه السلام) در روایتى دیگر مى ‏فرماید:

«هیچ کس به اندازه زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه یاد ما را زنده نگاه نداشت و احادیث پدرم را احیا نکرد. اگر اینها نبودند کسى تعالیم دین و مکتب پیامبر(صلی الله علیه و آله) را گسترش نمى‏داد. اینان پاسداران دین و امینان پدرم بودند که بر پاسدارى از حلال خدا و حرام او کمربستند. آنان هم در دنیا به ما نزدیک بودند و هم در آخرت با مایند».(۲۲)

او در دوران امامت امام صادق(ع) زندگى را فرو گذاشت و در خاک آرمید.(۲۳)

در این میان، بزرگان دیگرى چون؛ «جابر بن یزید جعفى»، «حمران بن اعین»، «هشام بن سالم»، «فضیل بن یسار»، «ابان بن تغلب»، و بسیارى دیگر از بزرگان و فرهیختگان(۲۴) این عصر را نیز مى‏توان نام برد.
 

پى ‏ریزى تدوین حدیث‏

در پى انحرافات عمیقى که پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگیزى دامن‏گیر جهان اسلام شد و آن جلوگیرى از تدوین احادیث اهل بیت علیهم السلام بود که آثار زیان‏بار آن سالیان دراز بر پیشانى فرهنگ دینى مردم باقى ماند.

نزدیک به یک قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احادیث نبوى(صلی الله علیه و آله) و سخنان تابناک اهل بیت: جلوگیرى شدید به عمل آمد و به جاى آن سیل عظیمى از تحریفات در زمینه احادیث نبوى(صلی الله علیه و آله) و جعل آنها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد که به «اسرائیلیات» شهرت یافت؛ تا سال ۱۰۰ هجرى که «عمر بن عبدالعزیز» فرمان تدوین احادیث را به «ابوبکر بن محمد انصارى» صادر کرد. او که از رجال و بزرگان تابعین به شمار مى‏ رفت و از اصحاب على(علیه السلام) شمرده مى ‏شد، به بازگرداندن فدک به اهل بیت علیهم السلام و تدوین حدیث کمربست.(۲۵)

امام باقر(علیه السلام) از این فرصت استثنایى کمال بهره را برد و بیان احادیث را آغاز کرد و راویان مختلف از ایشان ده‏ها هزار حدیث نقل کردند. در واقع، امام باقر(علیه السلام) نماینده مکتب اهل بیت علیهم‏السلام و نخستین سر و سامان دهنده احادیث تابناک معصومین علیهم السلام بود.

از این رو، بسیارى از محدثین وقت با دیدن تلاش‏هاى بى‏دریغ امام، کمر به نگاشتن و نگاهدارى سخنان امام بستند و بدین سبب، بیشتر احادیث اهل بیت علیهم السلام، از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) است.
 

بنیان‏گذارى اجتهاد

یکى از شاخه‏ هاى بزرگ علوم اسلام «علم اصول» است که با بهره‏گیرى از آن احکام شرعى را از ادله شرعیه استخراج مى‏کنند. از این رو، اجتهاد متوقف بر آن است و مجتهد براى استنباط احکام شرعى به آن نیاز مبرم دارد و ملکه اجتهاد براى او حاصل نمى‏شود، مگر اینکه به تمامى بحث‏هاى آن آشنایى کامل داشته باشد.

تمامى دانشمندان شیعى بر این باورند که امام باقر(علیه السلام)، نخستین کسى بود که این علم را تأسیس کرد و قواعد آن را به وجود آورد و بدین وسیله دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان اسلامى گشود.(۲۶)

قواعدى را که امام تأسیس کرد به این نام‏ها در بین اصولیین شهرت یافت.

استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفى ضرر، علاج تعارض بین اخبار و...

تمامى این قواعد به همراه اخبارى که از امام در مورد آنها وارد شده است، در کتاب‏هاى اصولى موجود است. به گونه‏اى که هر یک از این روایات، درون مایه تأسیس قاعده‏اى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت(۲۷) و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.(۲۸)
 

مبارزه با شیوه ‏هاى نادرست اجتهاد

امام باقر(علیه السلام) وقتى باب اجتهاد را به روى دانشمندان گشود، عده‏اى با اتخاذ برخى شیوه‏هاى نادرست در اجتهاد، مانند «قیاس» و «استحسان» استنباط احکام شرعى را با خطرى جدى روبه‏رو کردند. آنان با قوانینى این گونه، گاه به مخالفت با نصّ کتاب و سنّت و سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاستند.(۲۹)

از این دانشمندان، مى‏توان از «نعمان بن ثابت» نام برد که به نام «ابو حنیفه» شهرت یافت. او فتاوى عجیب و قیاساتى را وارد کرد و بر پایه گمان و سلیقه خود فتواهایى داد که این فتاوى اکنون در دست است.(۳۰) از دیگر این افراد مى‏توان از «سفیان بن سعید بن مسروق» مشهور به «سفیان ثورى» نام برد که برخى نیز او را از اطرافیان امام صادق(علیه السلام) ذکر کرده‏اند.(۳۱) از او نیز روایاتى در دست است که دلالت بر کژاندیشى او دارد. آنان گاه مورد لعن اهل بیت علیهم ‏السلام نیز قرار مى‏ گرفتند.(۳۲)

آنچه اهمیت دارد این است که این گونه برداشت‏هاى اشتباه و به کار گیرى شیوه‏هاى نادرست در استنباط احکام، همواره مورد ذمّ اهل بیت علیهم السلام بوده و بخشى از تلاش‏هاى امام باقر(علیه السلام) را نیز در زمینه مبارزات فرهنگى به خود اختصاص مى‏داده است. امام براى زدودن این شیوه و به کارگیرى کارکردهاى صحیح اجتهاد به اصحاب وارسته خود مى ‏فرمود:

«سنت رسول خدا قیاس بردار نیست. چگونه مى‏توان قیاس را ملاک [استنباط حکم ]قرار داد، در حالى که بر زن در دوران قاعدگى‏اش قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نیست؟».(۳۳)
 

توسعه فرهنگ انتظار

تلاش‏هاى گسترده و عمیق امام باقر(علیه السلام) در نشر معارف اسلام ناب، سوق دادن امت به سوى فرهنگ انتظار امام آخرین (عج) بود. او در تبیین این فرهنگ بر آن بود تا با روشن کردن زوایاى پنهان فرج آل محمد(صلی الله علیه و آله) و پاسخ دادن به پرسش‏هاى گوناگون، غیبت و ظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختیار معرفى و نیز منتظران را به انتظار ظهور او ترغیب کند.

«ام هانى ثقفیة» مى‏ گوید: «بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر(علیه السلام) رسیدم و گفتم: سرورم! آیه‏اى از کتاب خدا بر دلم خطور کرده و مرا پریشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم: (فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الکُنّسِ) (تکویر: ۱۵ و ۱۶) فرمود: اى امّ هانى، خوب مسئله‏اى پرسیدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى این دودمان است و براى او غیبتى خواهد بود که اقوامى در آن گمراه مى‏شوند و گروهى نیز هدایت مى‏یابند و خوشا بر تو اگر او را دریابى و خوشا به حال کسى که او را دریابد».(۳۴)
 

نشر فرهنگ اصیل اسلامى‏

 
۱. بازیافت بهره‏ گیرى صحیح از قرآن‏
هر چند سیاست جلوگیرى از تدوین احادیث نبوى(ص) با شعار «کافى بودن قرآن» پیش مى‏رفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگیرى از نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و زنده شدن نام آنها استفاده مى‏شد. کتاب خدا به ابزارى براى دست‏یابى به اغراض سیاسى و سرکوبى پیروان اهل بیت علیهم السلام با تأویل و تفسیر به رأى، به ابزار سرکوبى مخالفین تبدیل شده و در واقع، قرآن در انزواى شدید بود.

امام باقر(علیه السلام) در جایگاه بهترین مفسّر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیارى از ابهام‏ها را زدود و مشت مخالفین و سودجویان را باز کرد. او همواره براى به اثبات رسانیدن مدّعاهاى خود از آیات قرآن بهره مى‏جست و کلام خدا را گواه بر سخن خویش مى‏ گرفت و مى‏ فرمود:

«هر چه را مى‏گویم از من سؤال کنید [این که گفتى‏] در کجاى قرآن آمده تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت نمایم».(۳۵) امام به اندازه‏اى بر آیات قرآن تسلط داشت که «مالک بن اعین جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود:

«اگر مردم در صدد جست‏وجوى علوم قرآن بر آیند، باید بدانند که قریش بهترین داناى آن را دارد و اگر امام باقر(علیه السلام) در علوم قرآنى لب به سخن گشاید، فروع زیادى براى آن ترسیم خواهد نمود...»(۳۶)

شایان ذکر است که امام کتابى در تفسیر قرآن نگاشت که «زیاد بن منذر» و بسیارى از بزرگان چون «ابو بصیر» از آن روایت کردند.(۳۷)
 
۲. مرجعیت فقهى و موقعیت پاسخگویى علمى‏
از دیگر تلاش‏هاى چشم‏گیر امام در راستاى نشر تعالیم اسلامى، مرجعیت عملى امام در پاسخگویى به مسایل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى‏ گوید:

«نزد امام باقر(علیه السلام) در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشسته بودم که مردى نزد من آمد و سلام کرد و پرسید: کیستى اى بنده خدا؟ گفتم: از کوفیان هستم، چه مى‏خواهى؟ گفت: آیا ابا جعفر را مى‏شناسى؟ گفتم: بله، کارت با او چیست؟ گفت: چهل مسئله آماده کرده‏ام و در پى جواب آنم تا بدانم به کدام باید عمل کنم... در این هنگام، امام وارد شد؛ در حالى که جماعتى از اهل خراسان و دیگر استان‏ها همراه وى بودند و در مورد مسایل حج از امام مى‏پرسیدند. آن مرد نیز نزدیک امام نشست و پرسش‏هاى خود را مطرح کرد و پاسخ گرفت».(۳۸)

همچنین، بسیارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس یمانى» و «عاصم بن عمر»، هر گاه حضرت را مى‏دیدند براى پاسخ گرفتن پرسش‏هاى خود از لحظات بهره مى‏جستند و در هر حالى از امام سؤال مى‏کردند. نمونه‏هاى زیادى از این گونه گفت‏وگوها و پرسش و پاسخ‏ها در تاریخ آمده است.(۳۹)
 
۳. شناساندن رهیافتى جایگاه امام‏
امام باقر(علیه السلام) تلاش فراوانى براى جلب دل‏ها به سوى دوستى اهل بیت علیهم السلام مبذول مى‏داشت و در صدد بود تا با این شیوه، جایگاه امامت را به گونه‏اى روشن‏تر براى مردم ترسیم کند و وسیله نجات و رستگارى را به آنان بنمایاند. «حکم بن عتیبه» طى داستان تأثیر گذارى در این باره مى‏ گوید:

«من کنار ابا جعفر(علیه السلام) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم که پیرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ایستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پیامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضرین کرد و به آنان نیز سلام نمود. پس پیش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا، مرا نزدیک خود جاى ده که جانم فدایت باد! به خدا سوگند که من شما [ اهل بیت‏] را دوست مى‏دارم و با هر که شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند که این دوستى با شما [ اهل بیت‏] و دوستداران‏تان به خاطر مطامع دنیوى نیست. من از دشمنان شما بیزارم و سوگند که دشمنى‏ام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى‏ شان است.

سوگند که حلال شما را حلال مى‏دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده‏ام. فدایت شوم، آیا بر من امیدى [ از رستگارى ]هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بیا. و او را آنقدر به پیش خواند که پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پیرمرد! مردى از پدرم على بن الحسین(علیه السلام) همین را پرسید و پدرم پاسخ داد: آن گاه که از دنیا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و فرزندانش وارد مى‏ شوى.

دلت سرور مى‏یابد، خاطرت آسوده مى‏گردد، چشمت [به دیدارشان‏] روشن مى‏شود و به بهترین گونه نزد پروردگارت حاضر مى‏شوى و آن گاه که جانت به اینجا رسید [ و به گلوى پیرمرد اشاره فرمود] در بالاترین منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پیرمرد از خرسندى پرسید: چگونه؟ امام باز هم برایش گفت. پیرمرد با شور و اشتیاقى بسیار گفت: اللَّه اکبر! آیا به راستى آن گاه که بمیرم نزد پیامبر و خاندانش وارد مى‏شوم و [از دیدارشان ]دیده روشن مى‏ کنم؟

اشک شوق بر رخسار پیرمرد تراوید، زانوانش سست شد، گریه‏اش بالا گرفت و بر زمین نشست. حاضرین نیز با دیدن این عشق‏بازى اشک شوقشان بیرون تراوید. امام اشک از چشمان پیرمرد پاک کرد. پیرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا، فدایت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسید و بر صورت و چشمانش کشید.

آن گاه گریبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما [اهل بیت علیهم السلام‏] باد و رفت. امام به حاضرین رو کرد و فرمود: هر که دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببیند به او نگاه کند. راوى مى‏گوید: هرگز مجلسى را چنین حسرت زده ندیده بودم».(۴۰)
 
۴. نیایش؛ کانون ترویج آموزه ‏هاى دینى‏
یکى از فعالیت‏هاى بارز امامان در زمینه نشر تعالیم دینى و آموزه‏هاى بلند عرفانى، بهره‏گیرى از زبان نیایش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى که جامعه را امواج متلاطم فساد و تباهى، زورگویى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستیزى در نوردیده بود، با خداى خویش راز و نیاز مى‏کردند و براى بیان بخشى از عقاید و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مى‏گرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بیشتر به پروردگار و مبارزه با زورگویان فرا مى‏ خواندند.

هر چند مقصود اصلى آنان در این نیایش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابیرى که در نیایش آنها وجود دارد از لابه‏لاى آن، مفاهیمى چون خلافت اهل بیت علیهم السلام، عدم سکوت در برابر ظلم و... را نیز مى‏توان دریافت.

در بیشتر ادعیه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله) به چشم مى‏خورد و این در حالى است که دشنام به اهل بیت علیهم السلام به ویژه امیرالمؤمنین(علیه السلام) سکه رایج حکمرانان وقت شده و آیات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر(علیه السلام) در نیایشى براى دریافت خواسته‏هاى خود از خدا، چنین مى‏ فرماید:

«... پروردگارا، تو را به تمامى نام‏هایت مى‏خوانم که آنها را خود نامیدى و یا در کتابت فرو فرستادى و یا آنها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى که بر محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم قرار دهى و آن را نور چشمم و وسیله از بین بردن غم‏هایم قرار دهى...».(۴۱)

امام در دیگر دعاهاى خود افزون بر این مسایل، اعتقادات درست اسلامى را در زمینه یگانه‏پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسه‏هاى شیطان و... نیز بیان مى‏کردند.(۴۲)

پى‏نوشت‏ها
۱) ابو جعفر محمد بن على، ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، بى‏جا، انتشارات ذوى القربى، چاپ اول، ۱۴۲۱ ق، ج ۴، ص ۲۱۱.
۲) محمد بن محمد نعمان شیخ مفید، الارشاد، قم، مؤسسه آل البیت، بى‏تا ، ج ۲، ص ۲۳۰.
۳) همان، ص ۲۳۱.
۴) مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۲۲۱؛ سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بى‏تا، ج ۱، ص ۶۵۱.
۵) محمد بن حسن، حرّ عاملى، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ ق، وسایل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹.
۶) ن. ک: محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، قم، انتشارات اسوه، ج ۲، کتاب الحجة.
۷) ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، رجال الطوسى، نجف، مطبعة الحیدریة، ۱۳۸۱ ق، چاپ اول، صص ۱۰۲ - ۱۴۲.
۸) ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، اختیار معرفة الرجال، قم‏مؤسسه آل البیت:، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۳۴۵.
۹) همان، ص ۳۴۸.
۱۰) همان، ص ۳۷۸.
۱۱) محمد جوهرى، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبة المحلاتى، ۱۴۱۷ ق، ص ۵۷۸.
۱۲) اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۳۸۳.
۱۳) همان، ص ۳۹۱.
۱۴) همان.
۱۵) همان، ص ۳۸۶، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۵۰.
۱۶) محمد بن النعمان العکبرى البغدادى (شیخ مفید)، الإختصاص، قم، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیه، ص ۵۱.
۱۷) ابوالعباس احمد بن على بن نجاشى کوفى، رجال النجاشى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، ۱۴۰۷ ق، ص ۳۲۴.
۱۸) رجال النجاشى، ص ۳۲۱.
۱۹) اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۴۰۰.
۲۰) رجال النجاشى، ۱۱۲.
۲۱) اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۳۴۸.
۲۲) همان؛ الاختصاص، ص ۶۶.
۲۳) رجال النجاشى، ص ۱۱۲.
۲۴) رجال الطوسى، صص ۱۰۲ - ۱۰۴.
۲۵) قاموس الرجال، ج ۱۱، ص ۲۳۲؛ ابن عماد ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد العکرى الحنبلى، تذکرات الذهب فى اخبار من ذهب، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۸ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۹۰.
۲۶) باقر شریف قرشى، حیاة الامام محمد الباقر۷، نجف، مطبعة النعمان، (ع)۱۳۹ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۲۲۶.
۲۷) نک: وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۱۰۰۶، ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، تهذیب الاحکام، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۴۱۷ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۴۶؛ ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۶ ق، چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۸۳.
۲۸) روح اللَّه خمینى، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ۱۴۱۷ ق، چاپ اول، ص ۴۱؛ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، ۱۴۱۶ ق، چاپ ششم، ج ۲، صص ۵۶۴ و ۶۹۷، ۷۳۷؛ محمد باقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصّصیه للشهید الصدر، ۱۴۲۱ ق، ج ۱، ص ۴۵۴.
۲۹) المفید من معجم رجال الحدیث، ص ۶۴۱.
۳۰) ن. ک، محمد تقى التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، ۱۴۱۵ ق، ج ۱۰، صص ۳۷۶ - ۳۸۶.
۳۱) المفید من معجم رجال الحدیث، ص ۲۵۵.
۳۲) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۳۰۶.
۳۳) بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۰۷.
۳۴) ابو جعفر محمد بن على بن الحسین بابویه القمى الصدوق، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۹۰ ق، ج ۱، ص ۳۳۰.
۳۵) ابو منصور احمد بن على بن ابى‏طالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ق، ج ۲، ص ۱۶۹.
۳۶) سید جمال‏الدین احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى‏طالب، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۰ ق، چاپ دوم، ص ۱۹۵؛ على بن محمد، ابن احمد مالکى، الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، قم، مؤسسه دارالحدیث الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۸۷۹، الارشاد، ج ۲، ص ۲۲۶.
۳۷) المجمع العالمى لاهل البیت، اعلام الهدایة، قم، مرکز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لأهل البیت، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۷، ص ۲۱۵.
۳۸) بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۷.
۳۹) ن، ک: همان، صص ۳۴۹ - ۳۵۴.
۴۰) بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۶۱.
۴۱) ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۴ ق، چاپ سوم، ص ۲۱۳.
۴۲) ن. ک: همان، صص ۲۱۲ - ۲۱۹ و ۳۵۷.


منبع: سایت عصر شیعه